---
منزلت انسان و شهروند در فصلِ فاجعه
تأملی در علت
العلل رخدادهای خونینِ زمستان ایران
از 25 آبانماه 1398 ایران،
مام میهن ما، دگرباره در فصل فاجعه بهسر میبَرَد.
آمار منتشر شدۀ جانباختگان در حوادث هفته پایانی آبان
ماه، در کرمان و در فاجعۀ انفجار هواپیمای اوکراینی طی
مدتی کمتر از دو ماه، به بیش از 1000 نفر رسیده است.
این تلفات انسانی بسیار تکان دهنده، غمانگیز و
طاقتسوز است. این کشتگان، صرفنطر از سن، ملیت،
اخلاق، دین، سطوح آگاهی و تخصص، همگی یک ویژگی مشترک و
ممتاز دارند: آنان همگی«انسان» اند. انسانهایی که
خداوند در قرآن به اسم«بنی آدم» از«کرامت» آنان یاد
میکند و ایمانویل کانت آنان را« غایت ذاتی و فینفسه»
میخوانَد.
نمیتوان به انسانها فقط در قاب حوادث مرگبار نگریست.
در زندگی فردی و اجتماعی، در امنیت، آزادی و برابری،
در معیشت و بهداشت، در تحصیل و شغل و در نسبت با
حکومت، ما با انسانها روبرو هستیم؛ انسانهایی که
بهقول برایان فِی نویسندۀ کتاب گرانسنگِ فلسفۀ
امروزین علوم اجتماعی، شامل تمامیِ« مردم واقعی و با
گوشت و پوست و خون» میشوند.(1) فاجعۀ بزرگ و بزرگترین
فاجعه هنگامی آغار میشود که به انسان به مثابۀ ابزار
و وسیله بنگریم؛ ابزار و وسیله ای که میتوان آن را به
کار گرفت و از آن بهرهکشی کرد، و وقتی که به کار
نیامد، آنرا دور انداخت و خاطرهاش را برای همیشه
فراموش کرد.
انسان«شخص» است، نه«شیء». میتوان اشیاء را خرید و
فروخت، بهکارگرفت، نگهداشت و بازیافت کرد. اما انسان
شیء نیست که از خودش یا دیگران، استفادۀ ابزاری کند.
انسان را نمیتوان خرید و فروخت. انسان، برخلاف شیء،
به تملک درنمیآید، زیرا انسان شخص است نه شیء. انسان
غایت ذاتی و فینفسه است؛ یعنی انسان باّلذات خود غایت
خویش است. اگر غایت فینفسه نباشد، دیگر شخص نیست
بلکه«شیء»است. میتوان او را به عنوان ابزار به کار
گرفت، همانگونه که چاقو، انبردست و آچار فرانسه بهکار
گرفته میشود.
انسان گوهر یکتایی است که نمیتوان با او«بازی» کرد،
او را پُل کرد و از روی آن گذشت، و از او سواری گرفت.
انسان آزاد، عاقل و برابر آفریده شده است. انسان،
انسان است؛ بندۀ هیچ خدایگان و فرمانفرمایی نیست.
نمیتوان او را به قیمومیت درآورد و بر او سروری کرد و
فرمان راند.
انسان چیست؟ حواسمان را خوب جمع کنیم که با چه پدیده
ای مواجه هستیم. آنچه در عالَم هست، با انسان موجودیت
و معنا پیدا میکند. اخلاق، دین، مذهب، فلسفه، دانش،
فرهنگ، فنآوری و تمدن، کشور و نظام حکومتی، همه به
یُمن وجود انسان، ضرورت پیدا میکند و توجیهپذیر
میشود. بدون انسان، اینهمه، نه میتوانند وجود و
تَعَّین داشته باشند و نه میتوانند بهکار آیند.
انسان در جهان مدرن، افزون بر انسان بودن، «شهروند»
است. شهروند حقوق بنیادین خود را میشناسد که آزادی و
عدالت دو رکن اصلی آن است. هیچ مقام و قدرتی
نمیتوان(یعنی حق ندارد) حقوق شهروندان را-که امنیت
سنگ بنای آن است-، نقض کند و یا آن را برباید. با حقوق
بشر میتوان به گوهرِ کرامت و غایت ذاتی بودن
انسان(شهروند) راه گشود.
براین اساس، در ایران و در سایر کشورهای جهان(فرقی
نمیکند)، انسان در صدر تمامیِ پدیدهها، نهادها،
آمریتها و حکومت ها قرارمیگیرد. انسان همعرض و
همارز هیچ حکومتی نیست. همۀ حکومتها زیر پای انسان
قرار دارند. در هر کشور، انسان اولویت نخست است و هیچ
چیز را نمیتوان همتراز او قرارداد و بهرسمیت شناخت.
نظام سیاسی، نهادهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، نیروی
های اطلاعاتی، نظامی و انتظامی، همه و همه ذیل مقام
انسان قرار میگیرند. از این رو، هیچ اولویتی در کشور
به پای شهروندان و حقوق آنان نمیرسد، از حق برخورداری
از امنیت تا آزادی و عدالت.
تا زمانی که ماهیت و جایگاه انسان برای نظام سیاسی
ایران روشن و درک نشود، هیچ سیاستی، قانونی، برنامه
ای، تجهیزات و امکاناتی نمیتواند مشکلات کشور را
سروسامان دهد. گیرم کشور به بهترین صنایع و فنآوریها
مجهز شود، در تراز کشورهای فراصنعتی در نرم افزار و
سخت افزار ارتقاء یابد، بهترین نیروی نظامی و سلاحهای
پیشرفته را به خدمت بگیرد و دستگاههای تبلیغاتیاش
گوش فلک را کَرکند، اما اگر به شهروندان و حقوق آنان
به عنوان شخص احترام نگذارد و از مسیر سیاستورزی
اخلاقی و انسانی دور شود، در تمامی عرصهها چیزی جز
ناکامی و شکست در انتظارش نخواهد بود. فراموش نکنیم که
تمام پیشرفتهای کشور را همین شهروندان عینیت
میبخشند؛ شهروندانی که به حکومت «اعتماد» و از آن
«رضایت» داشته باشند، وگرنه آنچه حاکمان ببافند،
یکبهیک رشته میشود و حاصل آن، هبا و هدر خواهد بود.
نگاه ما به انسان در ایران، نیازمند بازنگری و اصلاح
بنیادین است. در تمامی سیاستگذاری ها، قانوننویسی
ها، برنامهریزی ها و اقدامات، باید شهروندان ایرانی،
محور و گرانیگاه اصلی و استثنا ناپذیر باشند. باید
تمام نهادها، امکانات و ابزارها بهکار گرفته شود، تا
گوهر انسانیِ شهروندان آسیب نبیند و منزلت آنان از«
شخص بودن» به «شیء شدن» فروکاسته نشود، تا هیچ مقام و
قدرتی هیچگاه نتواند او را به مثابۀ وسیله و ابزار
بهکارگیرد.
میگویم حق نداریم با شهروندان «بازی» کنیم؛ یعنی
نباید با آنان به عنوان شیء رفتار کنیم، نباید به آنان
دروغ بگوییم، نباید به آنان توهین کنیم، نباید آنان را
فریب بدهیم، نباید با آنان دغلبازی کنیم، نباید در
برابر چشمان باز آنان، حقایق را پنهان کنیم و یا
وارونه جلوه بدهیم و نباید به آنان به عنوان تودههای
بینام و نشان، از آن بالا با تفرعن نگاه بکنیم.
شهروندان، مالکان و صاحبان کشور و تمامی ذخائر و
سرمایه های مادی و معنوی آناند. کشور ایران ملک مُشاع
آنان است. آنان صاحباختیار سرزمین خویشاند. آنچه
شهروندان ایرانی اراده میکنند و میخواهند، معیار و
مبنای تدوین قانون اساسی، راهبردها، سیاست های داخلی و
خارجی در ادارۀ امور کشور براساس دموکراسی نمایندگی و
بر مدار امنیت ملی و منافع ملی است.
نظرگاهی که به اختصار ترسیم شد، به باور من، زیربنای
اصلیِ تغییر، تحول، اصلاح ساختارها و ادارۀ امور کشور
بهجای کنترل آن و برون رفتن از بحرانهای همهجانبه و
دورشدن از فاجعههای بنیانکن است. اگر میخواهیم شاهد
تکرار فصلهای فاجعه در این سرزمین نباشیم-که حوادت
اخیر از نمونههای دردناک، ویرانگر و جبرانناپذیر آن
است-، باید همگی دست به کار شویم؛ و گرنه «خیلی زود،
دیر میشود»: فروغلطیدن مام میهن در هاویۀ هرج و مرج و
«بیدولتی» (آنارشی) و بر زمین ریختن خون انسانهای
بیگناه دیگر.
---