---
اعظم
طالقانی و ارادۀ معطوف به حقیقت
به مناسبت در
گذشت بانوی مهر و تکاپوی انسانی
بزرگبانوی امید، آگاهی و روشنگری، اعظم
طالقانی(1398-1322) شامگاه هشتم آبانماه 1398 از میان
ما رفت. او از نسل کوشندگان اجتماعی و سیاسی سدۀ اخیر
بود که در ایران امروز میزیست. میخواهم بگویم و
تأکید کنم که او در گذشته زندگی نمیکرد. او فرزند
زمان خویشتن بود. بسیاری از همکاران او پسران و
دخترانِ بیست سی ساله بودند. در عین حال او تبارنامۀ
تاریخی خویش را به خوبی میشناخت. بیجهت نبود که نام
دو نشریۀ خود را «پیام هاجر» و «پیام ابراهیم» نهاده
بود. او از نواندیشان دینی ایران بود که دین باوری را
با میهن دوستی درآمیخته بود. مطالعات و پژوهشهای
دینیِ او قرآن محور بود. او تحولات سیاسی و اجتماعی
ایران معاصر را به خوبی میشناخت.
در این روزگار هرکسی در عرصه های اجتماعی و سیاسی،
دلمشغول و نگران چیزی است. یکی نگران صنف و سلسلۀ خویش
است که از سّکه نیفتد، یکی نگران سِمَت و مقام خویش
است که از دست نرود، دیگری چشم از قدرتِ فرقه و طایفۀ
خویش برنمیدارد که در گذر زمان به فتور و سستی مبتلا
نشود. اعظم طالقانی نگران ایران بود و در حفظ
سرمایههای آن میکوشید. او در راه آزادی و مبارزات ضد
استبدادی- که بارها به دستگیری و حبس او انجامید-،
رنجها برد، سختیها کشید و محدودیتها را با صبوری
تحمل کرد و پشت سرنهاد.
اعظم طالقانی از دانش، بینش و اخلاق پدرش سید محمود
طالقانی بسیار آموخته بود و به نیکویی نزد وی مشق
سیاستورزی کرده بود. دین شناسی او نیز بر مدار قرآن،
زیر تأثیر پدر-صاحب تفسیر«پرتوی از قرآن»- بود. اما او
در طول زمان نشان داد که گرچه فرزند آن بزرگمرد است و
در دامان او پرورش یافته، اما خود دارای شخصیتی مستقل
و ممتاز است. او را« دخترِ طالقانی» نمیخواندند.
او«اعظم طالقانی» بود.
افزون بر امید که در کلام و منش او موج میزد، انگیزه
ای مثال زدنی در کار و تلاش مداوم داشت. این بانو
شخصاً با اندشمندان و اهل قلم تماس میگرفت و از آنان
میخواست که در پیشبر هدفهای انسانیش با او همراه
شوند: مقاله بنویسند، در مجالسی که برپا میکرد سخن
بگویند و درکار خیرِ دیگری پیشقدم شوند. در برابر این
ارادۀ پولادین و انگیزۀ متراکم و حرکتآفرین، مجامله و
مقاومت رنگ میباخت و بهانهها در افقِ ذهنها ناپدید
میشد.
او به کار تشکیلاتی باور داشت و در این راه میکوشید.
تأسیس«جامعۀ زنان انقلاب اسلامی»، بنیادنهادن مرکز
آموزشی، همکاری با نهاد های مدنی و شرکت در کارزارهای
اجتماعی در جهت برابری حقوقی زنان، از جمله فعالیت های
او بود. او مقصر نبود که هنوز برای جامعۀ ایران امکان
و فرصت لازم فراهم نشده است که در مقام شهروندان فعال
به برپایی نهادهای مدنی و احزاب سیاسیِ مستقل در تراز
ملی دست بزنند. او در حد توان خود نهادساز بود. وقتی
خاک، آب و هوا مساعد نیست و باد از جانب مخالف میوزد،
سرزنش باغبانان دانا و توانمند، کاری خردمندانه و
اخلاقی نیست.
اعظم طالقانی پس از یک دوره نمایندگی مجلس، از صحنۀ
سیاست رسمی کشور دست کشید و در عرصۀ عمومی به تلاش
فکری، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پرداخت. او میاندیشید
که جامعۀ ایران به ویژه نسل جوان، بیش از هرچیز به
کنشهای مدنی در عرصۀ عمومی نیاز دارد تا هماندیشی،
همکاری و مشارکت را به عنوان مهارت بیاموزد و در
پیشبرد هدف های ملی و دموکراتیک به کار بندد.
در گفت و گوهایی که گاه به گاه با هم داشتیم، به گرمی
و همراه با مهر، بر همکاریهای فکری و فرهنگی تأکید
مینهاد تا از این رهگذر، به غنای فکری، دانایی و
تواناییِ شهروندان افزوده شود....
از اعظم طالقانی میتوان درسها آموخت که درس ارادۀ
معطوف به حقیقت در صدر آن قرار دارد: زیست شخصی
حقیقتمحور، کنش اجتماعی حقیقتمحور، مشی سیاسی
حقیقتمحور. بیفزایید: درس گام برداشتن روشنگرانه در
قلمرو امکانات، درس« میتوان کاری برای ایران کرد، اگر
بخواهیم و اراده کنیم.»، درس امید و تلاش و پویایی.
ایرانیان بهویژه زنان و جوانان، بیش از پیش سزاوار
آموختن از منش و روش او هستند. تأثیرگذاری شخصیتهای
بزرگ بر جوانان، تجربهای بی بدیل است که خواندن کتاب
نمیتواند جای آنرا بگیرد.
روانش شادباد. او زنده است و در پهنۀ این مرز و بوم
زنده خواهد ماند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما.
نهم آبانماه 1398
---