Site in englishزبان فارسی

صفحه نخستمقاله هاگفت و گوهاسخنرانی هادرس هاکتاب هایاد داشت هابیانیه هانقد و نظرزندگی نامهعکس هاتماس

---

آزادی و برابری در سپهر لیبرالیسمِ آخوندزاده

اندیشۀ پویا، شمارۀ 52، مرداد 1397

 

مقدمه

میرزا فتخعلی آخوندزاده (1257-1191) را می توان از پیش آهنگان نواندیشی سیاسی در ایران دانست. درگذشت او حدود یک ربع قرن (28 سال) پیش از صدور فرمان مشروطیت در سال 1285رخ داد. براین اساس، او پیش از اندیشه ورانی مانند میرزا یوسف مستشار الدوله (1273-1201) و میرزا ملکم خان (1287-1212) در راه روشنگری پیرامون حقوق بشر، آزادی، برابری، قانون گرایی، دموکراسی و تأسیس حکومت مشروطه، گام در میدان مباحث نظری و گفت و گو های انتقادی نهاده است. آثار وی به روشنی نشان می دهد که درک دقیقی از اندیشه های فیلسوفان مغرب زمین به ویژه در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی داشته است. او که اندیشه های سیاسی خود را بر پایۀ حقوق اجتماعیِ طبیعی بنا نهاده بود، با آثار فیلسوفان بزرگی همانند ژان ژاک روسو، مونتسکیو، ولتر، و جان استوارت میل آشنا بود.

در آثار آخوند زاده موضوع های بنیادین اندیشۀ سیاسی به چشم می خورد؛ از ناسیونالیسم، مشروطیت و حکومت قانون گرفته، تا حقوق اجتماعی و سیاسی مردم، رابطۀ دین و سیاست، و نهاد دین و حکومت، آزادی و برابری. در این نوشتار به نحو ایجاز به دو مفهوم آزادی و برابری با نگاهی به آثار او می پردازم.

 

1.آزادی

آخوندزاده حریت را به حریت روحانی و جسمانی بخش می کند و جمع این‌دو را«حریت کامله» می نامد. از کلام وی برمی آید که مراد از حریت روحانی، «آزادی درونی» ‌(آزادی اخلاقی) است. حریت جسمانی به مثابۀ «آزادی بیرونی» نیز آزادی فرد از تعرض و فشارهای حکومت های استبدادی است. آخوندزاده درباب آزادی اندیشه به متن رسالۀ دربارۀ آزادی نوشتۀ جان استوارت میل رجوع می کند. در نگاه آخوند زاده، انسان ها آنگاه به مدنیت دست می یابند و راه ترقی و پیشرفت را می پیمایند که از آزادی برخوردار باشند؛ یعنی«افرادِ جماعات در خیالات خودشان مقید نباشند؛ بلکه هرفرد هرچه بخواهد بگوید و هرچه بخواهد بکند.» وقتی گفتار و کردار فرد آشکار شد، یا درست و مقبول است، یا نادرست و نامقبول. اگر درست بود،«بعد از تصور، آن را تصدیق خواهند کرد و از آن  بهره ور خواهند شد. و هرگاه مقبول نیفتد، عدم صلاحیت آن را فردِ دیگر خیال خواهد کرد و بیان خواهد داشت.» (آخوندزاده:400) این عبارات، اقتباسی دقیق از متن رسالۀ میل است که از استدلالی منطقی و بسیار محکم در دفاع از آزادی بیان بر پایۀ لیبرالیسم بهره می گیرد (Mill,1987:109-108)؛ استدلالی که از هنگام مطرح شدن آن در سدۀ نوزدهم، هم چنان به قوت خود باقی است و برکات آزادی بیان و قلم را در ترازی عقلانی و قانع کننده مطرح می کند.

آخوندزاده از بحث آزادی بیان به «کرتیکا» (Critique) یعنی نّقادی یا سنجشگری می رسد که شرط آن  آزادی اندیشه است(همان). هر چیزی می تواند موضوع نقادی قرار گیرد و نقد بدون برخورداری از آزادی، ممتنع است. در آثار آخوندزاده به روشنی آزادی برمبنای لیبرالیسم مطرح می شود. این آزادی به «نبودِ مانع برونی» - چنان که توماس هابز می‌گفت (Hobbes,1983:125&1986:189) -، تقلیل نمی یابد. او حریت روحانیه [آزادی اخلاقی/ وجدان] را «لیبرته مورال» و حریت جسمانیه [آزادی بیرونی]‌ را «لیبرته فیزیق» می خوانَد (آخوندزاده، پیشین:72). البته هنگامی که آخوندزاده به آزادی اندیشه می پردازد، اصطلاح «آزادی خیال» را با تأثیرپذیری از ادبیات روزگار خویش به کار می بَرَد.

موضوع نقادی برای آخوندزاده بسیار اساسی است، تا آنجا که آثار او تمهیدی است در جهت گشودن باب گفت و گو و مفاهمه در ایران پیش از جنبش مشروطه خواهی. مکتوبات کمال الدولۀ او به شکل گفت و گو نوشته شده است. او بدین سان به نقد جامعۀ عقب مانده، استبدادزده و خرافاتی ایران می پردازد. آخوندزاده کرتیکا یا نقادی و سنجشگری را از فیلسوفان دوران روشنگری آموخته بود که فلسفۀ کانت گرانیگاه آن‌را تشکیل می داد.

 

2. برابری

آخوندزاده موضوع برابری را نیز زیر عنوان «مساوات» در سپهر لیبرالیسم مطرح می کند. او بدین سان تصویری جامع از برابری ترسیم می کند که پس از سپری شدن 140سال از درگذشت وی، هنوز در ادبیات امروز فلسفۀ سیاسی زنده و جاری است. در نگاه او:«مسئلۀ مساوات حقوقیه [را] که حقیقتش فیمابین حکما مجمع علیه است، در کمال سهولت تطبیق می توان کرد.» (همان،432-431). آخوندزاده نیک آگاه بوده است که برابری بر دو قسم است: نخست، برابری همۀ اشخاص در مقابل قانون. در این قسم، همگان اعم از زن و مرد، پیر و جوان، دارا و ندار، و مسلمان و غیر مسلمان در مقابل قانون بایکدیگر برابراند. دوم، برابری حقوقی اشخاص بایکدیگر برمدار قانون؛ به این معنی که در حقوق، میان زن و مرد، پیر و جوان، دارا و ندار، و مسلمان و غیر مسلمان، برابری وجود دارد. او در بارۀ برابری قسم دوم، به عنوان نمونه به تساوی حقوقی زنان و مردان با ذکر این عبارت،‌ اشاره می کند: «[خردمندان جهان] زنان را در جمیع حقوق بشریت و آزادیت، با مردان شریک شمرده اند...» (همان،517). بنابراین، از نگاه آخوند زاده زن و مرد از حقوق مساوی برخورداراند، زیرا زن و مرد هر دو انسان اند، و از آنجا که  انسان را حقوقی است که امروزه آن را حقوق بشر می نامند (و او از آن با عنوان «حقوق بشریت» یاد می کرد)، این دو نوعِ انسان، افزون برتساوی در مقابل قانون، از نظر حقوقی نیز با یکدیگر برابراند.

در برابر رأیی که آخوندزاده در بارۀ تساوی اجتماعی انسان صادر می کند، برابری اقتصادی را نمی پذیرد. به نظر او: «فهم و ادراک مسئلۀ مساوات مالیه برای ما معاصرین به غایت دشوار است. اگرچه بعضی از حکمای فرنگستانِ معاصرین، مساوات مالیه را نیز برطبق پاره ای دلایل بعد از چند قرن ممکن الوقوع می پندارند، لاکن دیگران نیز از حکما به رّد قول ایشان، دلایل می شمارند.  و علی الظاهر متبادر به ذهن این است که مساوات مالیه درین دنیا، با وجود همین اوضاع و تراکیب ملل و با وجود همین اخلاق و طبایع مردم که مشاهده می شود، امکان پذیر نیست. مگر اینکه این دنیا تغییر دیگر بیابد، و بنی آدم خلقت و طبیعت دیگر پیدا کند.» (همان،432-431). آخوندزاده از سویی برابری اقتصادی را موضوعی اختلافی میان فیلسوفان می یابد؛ از سوی دیگر، نیل به این نوع برابری را در گرو دگرگونی در خلقت و طبیعت بشر می داند. در تفسیر این رأی می توان گفت که وی شخصاً برابری اقتصادیِ نوع بشر را آرزو می کند و با آن همداستان است. او تحقق سوسیالیسم را که به برابری اقتصادی میان طبقات اجتماعی بینجاند، امری نیکو می داند، اما با هوشمندی دریافته است که بشر با طبایع و خلقیات گوناگون آفریده شده و هر انسانی را طبیعتی متفاوت است. از این رو نمی توان و نمی باید بر خلاف سرشت و طبیعت بشر، برابریِ دستوری و فرمایشی را به او تحمیل کرد. واقعیت این است که استعدادها، انگیزه ها، توانایی ها و هدف های انسان ها در زندگی گوناگون است. همگان از یک بهرۀ هوشیِ مساوی برخوردار نیستند. آموزش و پرورش، کسب مهارت ها، فرهنگ و محیط زندگی خانوادگی و اجتماعی میان اشخاص متفاوت است. پس نمی توان انتظار داشت که سطح علمی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مردمان یکسان باشد. بنابراین، آخوندزاده تفاوت های فردی را می پذیرد و در نتیجه نمی تواند جانبدار سوسیالیسم اقتصادی زمانۀ خود باشد.

به باور من، آخوندزاده در موضوع برابریِ اقتصادی نیز اندیشه وری لیبرال است، چراکه انسان شناسی او بر بنیان پذیرش سرشت و طبیعت بشر استوار است. این دیدگاه انسان شناسانه، با وجود تعدیل مفهوم «خویشتن» (self) در لیبرالیسم معاصر به دنبال نقد جماعت گرایان به تلقی انتزاعی از نفس انسان، هم چنان از مفروضات لیبرالیسم در روزگار ما است (محمودی،1393: 191-163 ؛(Mulhall and Swift,1995. برونداد این نگرش لیبرالیستی، رد تساوی گراییِ اقتصادی از سویی، و پذیرش یک سوسیالیسم نرم و ملایم به گونه ای است که سرمایه داری هستۀ سخت آن باشد (محمودی،1396). نمونه های این نوع سوسیالیسم را در کشور های اسکاندیناوی می توان یافت که لیبرالیسم کانون اصلی آن است و سوسیالیسم حول محور آن حرکت می کند.

فکر می کنم اگر آخوندزاده در دوران ما می زیست، با آن همدلی که با برابری اقتصادی داشت، ترکیبِ متلائم لیبرال-سوسیال دموکراسیِ شمال اروپا را می پذیرفت؛ زیرا مشاهده می کرد که این نظریۀ تلفیقی، میان برابری اجتماعی و اقتصادی یا عدالت و آزادی به گونه ای هماهنگی ایجاد کرده است که تفاوت های فردی را محو نمی کند و در عین حال پرتگاهی میان فرادستان و فرودستان جامعه های توسعه یافتۀ شمال اروپا باقی نمی گذارد.

می توان با بعضی از اندیشه های آخوند زاده موافق نبود و کاستی های پژوهش های او را نیز برشمرد، اما نمی توان راهی را که او به سوی فهم درست و دقیق اندیشه های دوران مدرن در ایران گشود، نادیده گرفت. لازم است میزان عقب افتادگی و واپسگراییِ فکری و فرهنگی ایرانیان را در بیش از یک قرن پیش در نظر گرفت تا به تراز کارهای فکری آخوندزاده پی برد. او با به کاربردن زبانی گفت و گویی و نقادانه، توانست برداشت های فکری، اجتماعی و سیاسی خود را از اندیشه های مغرب زمین و ایران با نواندیشان و روشنگران زمانۀ خود در میان بگذارد. اکنون پس از این زمان طولانی، هم چنان اندیشه های او در صدر ادبیات فکریِ پیشا-مشروطه خواهی ایران قرار دارد. البته نوشته های او از ساماندهی رساله های علمی برخوردار نیست، اما در مقایسه با جستارهای دیگر منورالفکران صدر مشروطه، بی بدیل است. هنور بخش هایی از آنچه آخوندزاده در ایران قدیم مطرح کرد، همانند آزادی و برابری دارای تازگی و اعتبار است. از این رو می توان از آن در ایران جدید بهره گرفت.

 

کتابنامه

آخوندزاده، میزافتحعلی(بی‌تا)، مکتوبات کمال الدوله، نسخۀ خطی، کتابخانۀ ملی ایران، شماره 1123، دویست و شانزده ورق.

آخوندزاده، میزافتحعلی (1357)، مکتوبات کمال الدوله، با مقدمۀ باقر مؤمنی، تبریز، تشر احیاء.

محمودی، سید علی (1393)، درخشش های دموکراسی، تأملاتی در اخلاق سیاسی، دین و دموکراسی لیبرال، تهران، نشر نگاه معاصر.

محمودی، سید علی (1396)، «لیبرال-سوسیال دموکراسی به مثابۀ غایت نهایی در گذار به دموکراسی»، فصلنامۀ‌ پویه، شمارۀ2، زمستان.

Hobbes, Thomas (1983), De Cive, ed. Warrender, Oxford, Clarendon.

Hobbes, Thomas (1986), Leviathan, ed. C. B. MacPherson, London, Penguin.

Mill, John Stuart (1987), On Liberty, London, Penguin.

Mulhall, Stephen and Adam Swift (1995), Liberals and Communitarians, Oxford, Blackwell.

---

 

    

 

 

 

 

 

   
بالای صفحهصفحه نخست