---
فراخواندن «نسل
صامت» به گفتوگو
دین و نوگرایان دینی پس ازجنبش «زن، زندگی، آزادی»
درگفتوگو با سید علی محمودی
دو ماهنانۀ چشم انداز ایران، شمارۀ 140، مرداد و شهریور 1402
درآمد
تغییر در جایگاه دین و نقش نوگرایان دینی در شرایط امروز ایران، موضوع
محوری پرسش و پاسخ مکتوب با دکتر سید علی محمودی بوده است. در این
گفتوگو، محمودی برآمدن «دین گزینشی» را بهطور عمده ناشی از وابستگی
نهاد دین به دولت قلمداد کرده و رویکردی نقادانه نسبت به آمیختن نهاد
دین و دولت از یکسو و این سبک دینورزیِ گزینشی در نسل امروز از سوی
دیگر دارد. براساس دیدگاه این پژوهشگر فلسفۀ سیاسی، روشنفکران دینی
نباید به میراث کنونی نوگرایی دینی بسنده کنند و برای بازسازی این
میراث ضرورت دارد وارد گفتگویی مؤثر با نسل نو شوند؛ نسلی که محمودی
آنرا «نسل صامت» نام نهاده است. از سید علی محمودی کتاب نواندیشان
ایرانی در بررسی کارنامة فکری نوگرایانی نظیر نائینی، طباطبایی، مطهری،
بازرگان و شریعتی توسط نشر نی منتشر شده است.
*به عنوان مدخل بحث، تحولات متأخر در جامعۀ ایران را از حیث
تاثیری که بر موقعیت دین نهادی، دین رسمی (حکومتی) و نوگرایی و اصلاح
دینی داشته، چگونه تحلیل و ارزیابی میکنید؟
تحولات اخیر ایران، نهاد دین را که روحانیان متولی آناند، با
چالش جدی روبهرو کرده است. شهروندان معترض، روحانیان رسمی و حکومتی را
مورد پرسش و انتقاد قرارداده اند که جایگاه آنان چه تأثیرات و
پیامدهایی برای شهروندان ایران داشته است. بهنظر میرسد که وابستگی
نهاد روحانیت به حکومت، مشکلساز شده است، زیرا شهروندان عموماً و
بهطور عمده، روحانیت دولتی را همراه و همگام حکومت میدانند.
بنابراین، مشکل اصلی، وابستگی روحانیان به قدرت سیاسی است. موضوع
استقلال نهاد دین از حکومت، از دوران «روشنگری» در سدۀ هجدهم میلادی
توسط فیلسوفان بزرگ و نامآوری همانند جان لاک، ژان ژاک روسو و
ایمانوئل کانت با انتشار مقالات و رسالههایی مطرح شد و مورد بحث
قرارگرفت. در سنت دینی مسلمانان و شیعیان نیز، عالمان دینی که با
عنوانهای «آیهالله» و «مرجع تقلید دینی» در ایران، عراق و لبنان
شناخته میشوند، به همین راه رفته اند. آنان نیز از دیرباز و همواره
معتقد به استقلال نهاد دین از حکومت بوده و هستند. میتوان به عنوان
نمونه از محمد کاظم خراسانی، عبدالکریم حائری یزدی، سید ابوالقاسم
خویی، سید محمد رضا موسوی گلپایگانی، سید احمد خوانساری، سید علی
سیستانی، مهدی حائری یزدی و مرتضی مطهری در این مورد نام برد. این
عالمان دینی بر این نظر بوده و هستند که نهاد دین باید در کار
دینپژوهی، دینشناسی، نقد قدرت سیاسی، تربیت دانشجویان علوم دینی و
نیز برپایی گردهماییهای مذهبی و مناسک دینی باشد، نه در استخدام و
دنبالرو حکومتها. در نوشتههای پیشین خود، به تفصیل به این موضوع،
فلسفه و دلایل آن پرداخته ام. طبعاً عدم استقلال نهاد دین از حکومت،
سبب میشود که عملکرد قدرت سیاسی افزون بر حکومت، به گردن نهاد دین و
متولیان آن نهاده شود و شهروندان، کاستیها، کمبودها،کژیها و فسادها
را به حساب روحانیان دولتی نیز بگذارند؛ وانگهی، ادارۀ امور کشور، شامل
اجرای قانون، تأمین امنیت ملی و منافع ملی، فراهمآوردن نیازهای اساسی
شهروندان و تنظیم سیاست خارجی طبق قانون اساسی و سایر قوانین موضوعۀ
مجلس نمایندگان مردم، به عهدۀ سیاستمداران متخصص، بصیر، دوراندیش، مدیر
و مدبر است، نه صنف روحانیان که به درجات مختلف، کارشناس دینی اند و
در نهاد دین خدمت میکنند.
نواندیشان و روشنفکران دینی از آنجا که معتقد به استقلال نهاد دین از
حکومت اند، با پرسشگری و انتقاد شهروندان بهویژه کنشگران معترض در
تحولات اخیر روبهرو نشده اند. آنان از اندیشههای فیلسوفان یادشده و
مشی عالمان برجستۀ دینی آموخته اند که وابستگی نهاد دین به حکومت،
سیاستی خردمندانه نیست، زیرا از سویی جفا به دین و دینداری مؤمنانه
است؛ از سوی دیگر، دو صنف روحانیان و دولتیان را دچار بحران میکند.
این بحران، بالمآل مردم و کشور را به هاویۀ آشفتگی، اختلاف و تنازع
درمیافکند.
*پاسخ نوگرایان دینی به تحولات اخیر جامعۀ ایران چیست؟ کدام
مؤلفهها و سرفصلهای نوپدید در پروژۀ نوگرایی و اصلاح دینی برای پاسخ
به وضعیت متأخر باید گشوده و لحاظ شوند؟
ادبیات نواندیشان و روشنفکران دینی، در گذشته و حال، سرمایهای است که
میتواند پاسخهای درخوری به تحولات اخیر ایران بدهد. این ادبیات شامل
اصول و بنیانهایی است که در چارچوب گفتارها و نوشتارها، به غنا و
ژرفایی دانش، بینش و کنشگری جوانان معترض میافزاید؛ زیرا آمیزهای است
از خردورزی، روششناسی، اخلاقگرایی و آموزههای کلی و جهانشمول دینی.
البته از نوگرایان دینی انتظار میرود که همپای دگرگونیهای اجتماعی،
مدنی و سیاسی ایران، در ماهیت، سَمتگیری، هدفها، امکانات و تنگناهای
حرکتهای مدنی اندیشه کنند و آراء و پیشنهادهای خود را با نسل جوان در
میان بگذارند.
از سوی دیگر، مسئولیت نسل نو، یعنی فعالان و حامیان جنبش«زن، زندگی،
آزادی» را نباید فراموش کرد. درست است که این نسل دینستیز نیست و این
صفتی پسندیده و عاقلانه است. اما لازم است تأکید کنم که دینداری
نسلهای جدید ایران، قابل تأمل، دقت و نقادی است. هر دین و مذهبی را
اصول اعتقادی و آداب و مناسکی هست. انسانها میتوانند به دینی و یا
مذهبی باورمند باشند یا نباشند. دینداری، امری اختیاری و آزاد است.
در پذیرش دین، اکراه و اجبار راه ندارد ( قرآن، سورۀ بقره، آیۀ 256).
اما آنکه به دین و یا مذهبی میگرود، بهویژه اگر دینداری او مؤمنانه
باشد، ضروری است به کتاب و سنت آن دین رویآورد و از این دو منبع،
راهورسم دینداری را بیاموزد و تجربه کند. این انگاره که هر فرد، چه
جوان و سالمند و چه زن و مرد، در دینداری به برداشت و سلیقۀ شخصی خویش
اقتدا و اتکاء کند و با دستکاری شخصی در دین، خود پیامآور و شارع خویش
باشد، نه با خرد و اخلاق سازگار است و نه با تجربههای درازدامن
تاریخیِ مؤمنان.
در اسلام، با اصول اعتقادی مواجه هستیم که اشخاص دینگرا از رهگذر
تحقیق و نه تقلید، میتوانند آنها را باور کنند. نیز فروعی همچون
نماز و روزه و ذکات که پذیرفته اند آنها را ادا نمایند. اینکه آداب
دینی و مناسک مذهبی، «سلیقهای» شوند، یعنی به عدد هر فرد،
دینداریهای گونهگون داشته باشیم، نمیتوان بدون پرسش از دلایل،
علتها و پیآمدهای چنین پدیدهای، از کنار آن گذشت. به عنوان نمونه،
اکنون در ایران افرادی را بهویژه در میان جوانان میشناسیم که نماز
نمیخوانند، یا گاهی نماز میخوانند و گاهی نمیخوانند. روزه
نمیگیرند، یا گاهی روزه میگیرند و گاهی نمیگیرند، و مانند اینها.
به عبارت دیگر، آنان در مواجهه با دین، بهصورت گزینشی دست به
انتخابهای فردی میزنند؛ یعنی آنچه را خوشدارند از دین برمیدارند و
آنچهرا خوش نمیدارند، کنار میگذارند.
به نظر من، پرسش از چرایی، منطق و پیآمدهای این رویکرد، بسیار بنیادی
و جدی است. آنکه آزادانه و از سرِ اختیار به دینی و مذهبی میگرود،
قاعدتاً اصول و ارکان آنرا پذیراشده است. دین کالا نیست که فیالمثل
در دکان میوهفروشی، میوۀ دلخواه خود را به سلیقۀ خود سوا کنیم و پول
آنرا بپردازیم و دکان را ترک کنیم. دین بر پایۀ کتاب و سنت، شامل دو
سنخ گزاره است: «گزارههای فهمپذیر» و «گزارههای فهمناپذیر» که
میتوانند «باورپذیر» باشند. گزارههای سنخ دوم، متعلق به سپهر
مابعدالطبیعه (متافیزیک) اند. دیندارانی که زیست و سلوک مؤمنانه
دارند، آیات فهمپذیر قرآن را در دایرۀ دانش بشری درک میکنند و آیات
متافیزیکی قرآن را پذیرا میشوند. اگر انسانهایی به دینی بگروند،
علیالاصول از رهگذر دانش و باور خویش با آموزههای این دین رابطۀ ذهنی
و وجودی برقرار میکنند و تجربۀ زیست مؤمنانه را درپیش میگیرند. مشکل
بنیادین دیگر در این زمینه، پیدایش آنارشی و هرجومرج در دینگرایی،
دین شناسی و رفتار و سلوک دیندارانه به مثابۀ بخشی از زیست انسانی
است.
تصویرارائه شده از دینداریِ گزینشی، بیان واقعیت است، نه ملامت و
نکوهش این سنخ از دینداران. در مورد چراییِ این گرایش، علتهایی
مشاهده میشوند، اما من علت اصلی را در شکلگیری دین دولتی و رواج آن
در ایران پس از انقلاب میدانم. به عبارت دیگر، نهاد دین استقلال خویش
را از کف داد و وابسته به قدرت سیاسی شد. این نهاد، رفتهرفته در خط
تبیین اسلام سیاسی و توجیه نظام سیاسی قرارگرفت، تا آنجا که مساجد و
پیشنمازهای آن دارای پلاک و شناسنامه شدند و نصب و عزل آنان به مرکزی
دولتی واگذارشد. پیآمد این رویه، روشن بود: شهروندان خاصه جوانان،
دریافتند که نهاد دین زیرمجموعۀ نظام سیاسی شده است؛ نهادی که در گذشته
آزادانه و داوطلبانه شکل میگرفت و دارای استقلال فکری و مالی بود.
وابستگی نهاد دین به دولت، به گرایش جوانان از دین و مذهب آثار ناگوار
نهاد. از سویی زمینههای خداناباوری شماری از جوانان را فراهم کرد؛ از
سوی دیگر، افرادی را که دارای گرایشهای مذهبی بودند، به انتخاب
دینداری گزینشی واداشت. چارۀ کار ایناستکه نهاد دین، استقلال خود را
از حکومت بازیابد، وظایف خود را چنانکه گفته شد، انجام دهد و در
نهایت، ناظر، ناقد و ناصح قدرت سیاسی باشد.
آنچه گفتهآمد به معنی غفلت در مورد برخی احکام فقهی نیست که در زمینۀ
تاریخی میباید بهآنها نگریست. یک نمونه، تناسب بین «موضوع» و «حُکم»
است. موضوعهایی همانند قتل، دزدی و زنا، در ادیان ابراهیمی و غیر آن،
خلاف انسانیت، اخلاق و آموزههای دینی اند و از این رو جرم بهشمار
میروند. پرسش این است که حکم مجازات مرتکبین این اَعمال در علم بشری
فقه در طول تاریخ، عیناً همان است که 1400 سال قبل در صدر اسلام صادر و
اجرا میشده است؟ پیروان اسلام سیاسی، همچون داعش و طالبان و مانند
آنان، طرفدار اجرای چنین احکامی در دوران جدید هستند. دربرابر،
نواندیشان دینی در مورد عناوین«موضوع»ها، اختلافی با سایر مشربهای
دینی، مانند سنتگرایان ندارند، اما تعیین و اجرای حکم مجازات را
تختهبند زمان و مکان و در چارچوب انتخابهای عصری میدانند. بهعنوان
نمونه، رأی آنان در مجازات سارق، بریدن دست نیست، بلکه مجازات او با
درک دگرگونیهای انسانشناسی، روانشناسی، فرهنگی و اخلاقی در درازنای
تاریخ، تعیین و اجرا میشود. براین اساس، آنچه درباب نماز و روزه گفتم،
راجع به آداب و مناسک شخصیِ هر مسلمان است و نه احکام اجتماعی دینی و
مذهبی که مقولهای دیگر است. البته، تعریف هر بِزِه و مجازات آن، در
دایرۀ قانونهای موضوعۀ مصوب مجلس نمایندگان مردم قراردارد و نه
اجتهادهای مختلف فقهی که برونداد آن، صدور فتواهای گوناگونِ فقیان و
از این رو، دار مشاجرات است.
*بهطور کلی ضرورتی برای درافکندن طرحی تازه برای نوگرایی و
اصلاح دینی در دوران جدید میتوان متصور بود، یا اصول و شاکلۀ این
پروژه، استمرار گذشتۀ آن است؟
حتماً نمیتوان و نباید به میراث کنونیِ نوگرایی دینی بسنده کرد. لازم
است این سرمایه را بهدرستی شناخت و با اقتباس آگاهانه، ظرفیتهای نظری
و آموزههای عملی آنرا بهکارگرفت. اما از نواندیشان و روشنفکران دینی
به جِّد انتظار میرود که با ژرفنگری به تحولات اخیر ایران و ارائۀ
تحلیلها و نقدهای عالمانه به جنبش«زن، زندگی، آزادی»، بهگونه ای
فعال وارد میدان شوند.
چنانکه در سخنرانی
«دو جهان ذهنی و عینی جوانانِ
"زن، زندگی، آزادی"»
گفتهام، گویی نسل جوان معترض امروز ایران «نسل صامت» است. جوانان
کنشگرِ معترض بایستی در خصوص دیدگاهها و هدفهای خود با یکدیگر و با
نسلهای پیش از خود وارد گفتوگو شوند؛ بگویند، بشنود، بنویسند و از
سکوت به درآیند. برابر قانون اساسی کنونی، اظهارنظر، گفتوشنود، انتشار
مطالب، تشکیل «احزاب و انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا
اقلیتهای مذهبی شناحته شده، آزاد اند...» به این آزادیها در اصول
سوم، نهم، بیستوچهارم و بیستوششم قانون اساسی تصریح شده است.
بنابراین، آزادی بیان، قلم و انتشارات، نه جرم است، نه شالودهشکنی است
و نه عملی خلاف اخلاق. قانون اساسی کنونی که به حالت تعلیق درنیامده
است. پس، چه جای تردید و دو دلی؟ نسل کنشکر معترض بایستی حرف بزند و در
حرف زدن، پلیس برپایۀ همین قانون اساسی، باید امنیت او را از هر جهت
تأمین و تضمین کند، وگرنه خلاف قانون اساسی عمل کرده و باید دادگاه
صالحه به تخلف او رسیدگی کند. اصطلاح «نسل صامت» که در مورد نسل کنشگر
معترض ایران به کار برده ام، یک واقعیت تلخ و ناپذیرفتنی است. بایستی
این سخنگفتن و گفتوگو در فضایی امن دربگیرد. این، به نفع مردم و کشور
است.
ضروری است که بخش مهمی از این گفتوگو بین نوگرایان دینی و نسل جوان
معترض ایران امروز، اعم از زن و مرد، شکل بگیرد. این گفتوشنود هم
فینفسه لازم و راهگشا است و هم بروندادی پُربرگوبار برای این نسل و
نوگرایان دینی دارد. به عبارت دیگر، از سویی جوانان با دیدگاههای
نواندیشان دینی آشنا میشوند و پرسشها و نقدهای خود را با آنان در
میان میگذارند؛ از سوی دیگر، چنانکه گفته شد، نواندیشان دینی،
بیواسطه و رودرور، حرفهای نسل نو را میشنوند، پیرامون آنها اندیشه
میکنند و بدین سان همنهاد(Synthesis) متولد میشود و در سیمای
گفتمانی نوین پا به عرصۀ واقعیت در روزگار ما میگذارد.
*استراتژی تعامل حاملان و حامیان نوگرایی و اصلاح دینی با
کنشگران دین نهادی و دین رسمی در مسیر بازبینی و روزآمدسازی رئوس پروژۀ
خود، مقارن با تحولات متأخر چه میتواند باشد؟
من بارقۀ امیدی در«تعامل» نوگرایان دینی با متولیان دین رسمی و اسلام
سیاسی نمیبینم. تعامل نیازمند مقدماتی اصولی است؛ به این معنی که این
متولیان رسمی دین بایستی با ذهن باز و بیطرفانه در جادهای گام نهند
که غایت قصوای آن، نیل به حقیقت و یا نزدیکشدن به حقیقت باشد. اگر
شخصی دارای ذهنی سنگوارهای، جزمی، متصلب و متعصب باشد و کلام خود را
حقیقت محض بهپندارد و دعوت به حقیقتجویی و عقلانیت را به چیزی نگیرد،
تخاطب و تعامل با او ممتنع و اتلاف وقت است. نمیتوان در مفاهمۀ روشمند
راجع به دین، قرائتهای دینی و جایگاه دین در جامعه و در میان شهروندان
بهویژه نسل جوان، از موضع قدرت سیاسی یا زور به گفتوگو نشست. این
رابطه، شبیه رابطۀ «خدایگان و بنده» است. طرفهای گفتوگو، بایستی عبا
و شولای قدرت را بدرند و از ذهن و تن بهدرکنند، سپس باب مفاهمه را در
فضایی آزاد، برابر و بیطرفانه بگشایند. گفتوگوی حقیقتمحور، امری
شخصی است، نه رسمی و نهادی که یکی برسریز قدرت تکیه بزند و دیگری- که
دغدغۀ حقیقت و عقلانیت دارد-، به خدمت او باریابد. هرچه او گفت، درست و
عین حقیقت تلقی شود و مقبول افتد و هرچه طرف مقابل گفت، به نادانی،
غفلت و انحراف تعبیر شود. اگر گفتوشنود حقیقتجو، رودررو، بیطرفانه و
برابر نباشد، نام آن گفتوگو نیست بلکه چیزی است که از بالا «دیکته»
میشود و باید بهاجبار آنرا پذیرفت. درواقع، این سازوکار که برپایۀ
گزارۀ «الحَّقُ لِمَن غَلَب» ساخته میشود، از همان آغاز محکوم به شکست
است. برایناساس، تعامل در گرو مفاهمه است و مفاهمه از رهگذر گفتوگویی
برابر و منطقی شکل میگیرد. در این تبادل نظر و مباحثه، تَحَّکُم و
«باید» و«نباید» جایی ندارند. هیچ طرفی نه داور است و نه فصلالخطاب.
هردو سو میکوشند سخن خود را بگویند و منطق خود را به میان آورند. ممکن
است در مواردی به اشتراک نظر دست یابند. در این صورت، درک متقابل
وگشودن باب تعامل، محتمل است.
پی نوشت:
i. ر.ک. به
کانال تلگرام
نویسنده:Drmahmoudi7
مرداد
ماه
1402
کانال تلگرام
سید علی محمودی
@Drmahmoudi7
وبسایت سید علی محمودی
www.drmahmoudi.com
___