Site in englishزبان فارسی

صفحه نخستمقاله هاگفت و گوهاسخنرانی هادرس هاکتاب هایاد داشت هابیانیه هانقد و نظرزندگی نامهعکس هاتماس

---

دربارۀ فیلسوفان و فیلسوف‌نمایان در ایران

 

                                                

 

مقدمه

به‌تازگی از طبقات بالای برخی نهادهای رسمی کشور با نام‌های علمی و فرهنگی، دگرباره قصۀ قدیمی فیلسوف‌سازی و فلسفه‌بافی به‌گوش می‌رسد. این مراکز یا درک درستی از معنی فیلسوف و نظریۀ فلسفی ندارند و یا مأموریت آنان ساختن کلبه‌های کاغذیِ بی‌بنیان بر روی آب است. گمان خطا آن‌است‌که با تبلیغات رسمیِ رسانه‌ای می‌توان اشخاصی را به صدر مصطبۀ فیلسوفی و صاحب نظریۀ فلسفی نشاند. متأسفانه یکی از بدآموزی‌های رایج در روزگار ما، قلب معانیِ اصطلاحات و تعاریف است. تکرار این عادت مذموم، نشانۀ پریشانی فکری و بلبشو در جامعۀ بحران‌زدۀ ایران است. اما اگر به‌عمد کسانی دست به این عمل نکوهیده بزنند، چیزی جز خیانت به دانش و فرهنگ کشور نیست. از واژه‌هایی که قربانی این بازی زشت گشته اند، به کاربردن صفت«فیلسوف» برای برخی افراد است، با اغراض سیاسی و معرفی و تبلیغ نوشته‌های آنان به‌عنوان «نظریۀ فلسفی». این ترفند، هم ذهن دانشجویان و اهل مطالعه را آشفته می‌کند، هم موجب بدآموزی در جامعه می‌شود. افرون براین‌ها، بعید نیست که امر را بر آنان که «فیلسوف» می‌خوانندشان نیز مشتبه ‌سازد.
در این نوشتار می‌کوشم به دو پرسش به قرار زیر به اجمال پاسخ دهم:
1. فیلسوف کیست؟
2. نظریه (Theory)چیست؟

یکم. «فیلسوف» کیست؟
فیلسوف که واژۀ لاتینی آنPhilosophus و معادل انگلیسی آن Philosopher است، دو معنی اصلی دارد:
1. فیلسوف به معنی« دوستدار حکمت»
در این معنی، تعریف‌های مشابهی در فرهنگ‌های لغت علمی و معتیر ملی و بین‌المللی آمده است. به‌عنوان نمونه، علی اکبر دهخدا در لغت‌نامه، فیلسوف را این‌گونه معنی کرده است:« مخفف فیلاسوف است که دوستدار حکمت باشد به لغت یونانی.(برهان). مُعَّرَب از فیلوسوفوس یونانی به معنی دوستدار حکمت. کسی‌که‌ فلسفه داند.» فرهنگ لغت دانشگاهیِ مِریام وِبستر، در تعریف فیلسوف آورده است:«1)کسی‌که جویای حکمت یا روشنگری است؛ عالم، متفکر. این تعریف برای نخستین‌بار در سدۀ چهاردهم میلادی مطرح شده است. 2) دانشجوی فلسفه.» دایره‌المعارف بریتانیکا در معرفی فیلسوف می‌نویسد: «کسی که به مطالعۀ ایده‌هایی در مورد دانش، حقیقت، ماهیت و معنای زندگی و غیره می‌پردازد؛ کسی‌که به‌مطالعۀ فلسفه می‌پردازد.»
براین اساس، فیلسوف به‌معنی دوستدار و جویای حکمت، اندیشمند، دانشجوی فلسفه و درپی دانش‌اندوزی، کشف حقیقت و مطالعۀ فلسفه است.

2. فیلسوف به‌معنی« نظریه‌پرداز»
فرهنگ عمید در این معنی آورده است: «کسی که نظریه‌ای فلسفی را ارائه دهد یا دانش کامل دربارۀ فلسفه داشته باشد.» در فرهنگ لغت دانشگاهیِ مِریام وِبستر، معنی دوم فیلسوف در این گزاره آمده است: « بیان‌کنندۀ یک نظریه در حوزۀ خاصی از تجربه.» در معنی دوم، ، افزون بردارا بودن معنی اول، با فیلسوف به‌عنوان صاحب «نظریه» روبه‌رو می‌شویم. فیلسوف به معنی نظریه‌پرداز، شخصی است نواندیش و نوآور که یک دستگاه فلسفی را برشالوده‌هایی همانند معرفت‌شناسی، روش‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی، در موضوعی خاص می‌آفریند و ارائه می‌کند.

دوم. «نظریه» چیست و «نظریه‌پرداز» کیست؟
پیش از پرداختن به چیستیِ نظریه و کیستیِ نظریه‌پرداز، با ذکر نمونه‌هایی به وصف اشخاصی بپردازیم که نظریه‌پرداز نیستند.
1. این‌که فردی درس‌خوانده، به شرح، تحلیل و نقد متن یا موضوعی دست‌بزند و یا دیدگاه‌های خود را نیز به آن بیفزاید، نامش نظریه‌پردازی نیست.
2. این‌که تعلق خاطر به یک موضوع خاص مانند، فرهنگ، الهیات، اخلاق، تاریخ و سیاست، نویسنده‌ای را برانگیزد که دربارۀ آن‌ها مقاله‌ها و کتاب‌هایی بنویسد و منتشر کند، ممکن است کار او پژوهشی و روشمند باشد، اما نظریه‌پردازی نیست.
3. ممکن است صاحب‌نظری در پژوهش‌های خود موفق به ابداع «مفهوم»(Concept) شود؛ مفهومی یا مفهوم‌هایی نو و دارای معانی ژرف که در جغرافیای دانش مُقام گیرد و ادبیات مربوطه را غنا و فربهی بخشد. این تلاش نواندیشانه، بسیار مبارک، ارزشمند و در سپهر اندیشه‌های بشری کارساز است. با این‌همه، باید دانست که ابداع مفهوم‌ها، فقط از لازمه‌های کار یک نظریه‌پرداز است و نه خلق یک نظریه.
4. شمار اندکی از استادان بزرگ فلسفه را می‌توان یافت که در موضوعی خاص دست به نوآوری زده و دیدگاه بدیعی را در نوشتۀ خویش بازتاب‌ داده اند. این نگرش فلسفی با استقبال اهل نظر مواجه شده و مورد بحث و نقادی قرارگرفته است. آشکار است که این تلاش و نوآوری درخور تأمل، بهره‌گیری و تحسین است و ممکن است برخی گره‌های فروبستۀ نظری را بگشاید و در مباحث فلسفی به‌کار آید. بدیهی است که این استادان نوآور را نمی‌توان نظریه‌پرداز نامید.
5. نمونه‌ای عجیب و نوظهور نیز در ایران دیده شده است که «یکی داستانی است پُرآب چشم». قصۀ پُرغصه این‌است‌که طی دهۀ اخیر، افرادی با مراجعه به نهادی دولتی و پُرکردن فرم‌های مربوطه، قراردادی برای نوشتن یک نظریه منعقد می‌کنند، با این قید که در زمانی معین، «نظریه» خود را حسب مفاد قرارداد آماده کنند، تحویل دهند و در صورت تأیید، از حمایت‌های مستقیم، غیرمستقیم، یارانه‌ای، صدور گواهی نظریه‌پردازی، دریافت جایزه و فرصت‌های علمی و مطالعاتی و مانند این‌ها برخوردار شوند. نام این کار دولتی را هرچه بگذاریم، «نظریه‌پردازی» نیست.
در درازنای تاریخ، فیلسوفان و اندیشمندان صاحب نظریه، فارغ از تشکیلات، بروکراسی، آیین‌نامه، نام‌نویسی، عقد قرارداد و دریافت حق‌النظریه، در فضایی آزاد، غیرملتزم و مستقل، نظریه‌پردازی کرده اند. آفرینش نظریه‌ها امری سفارشی، حکومتی و دستوری نیست. برونداد چنین رویکردی، هرچه باشد، در عِداد نظریه‌ قرار نمی‌گیرد. مانند آن‌است‌که حکومتی به بعضی از شاعران، نویسندگان و تاریخ‌نویسان، سفارش ساختن شعر، داستان و تاریخ بدهد. نتیجۀ این کارِ دستوری و سفارشی، شعرسازی، داستان‌سازی و تاریخ‌سازی است و حاصل آن به درد عبرت روزگار و ادارۀ آمار می‌خورد، نه اقبال شهروندانِ دانش‌آموخته، فرهنگ‌ور، فرهیخته و ادب شناس.
اکنون با این پرسش می‌پردازیم که نظریه چیست؟ نظریه ساخته نمی‌شود، بلکه «آفریده» می‌شود. نظریه سفارش‌بردار و موضوعِ معامله و دادوستد نیست.‌ نظریه، برونداد و ابداعِ اندیشۀ یک متفکر است در سامانه‌ای واجد شبکه‌ای به‌هم پیوسته از مفهوم‌ها و دارای همبستگی درونیِ منطقی؛ چه نظریه در دانش‌های تجربی، چه علوم نظری. نظریه، پاسخ به پرسش‌های عصری و آفریدن جهانی نو برای اصحاب دانش و اندیشه است تا به مرور زمان، به اندیشه‌وران و نهادهای علمی معرفی شود و مورد سنجش و نقادی قرارگیرد. پس از آن، ممکن است به‌مرور زمان، زمینه‌ها و بسترهای لازم در جهت به‌کارگیری آن به‌منظور دگرگون کردن زیست بشری و تأسیس ساختارهای نوآئین برای مردمان فراهم آید.
رسالۀ لویاتان توماس هابز نمونه ای از نظریۀ فلسفی است که موضوع آن « نظریۀ دولت»(Theory of State) است. متن این نظریه با عنوان «دربارۀ انسان» آغاز می‌شود. این رساله به ساختار جامعه و حکومت مشروع می‌پردازد و به‌عنوان یکی از نخستین و تأثیرگذارترین نمونه‌های نظریۀ قرارداد اجتماعی شناخته شده است. براساس این نظریه، مردم بین خود قرارمی‌گذارند و همصدا می‌شوند که کثیری از حقوق خویش را به فرمانروا واگذارند تا با عبور از وضع طبیعی-که به‌سرعت به وضعیت جنگی تبدیل می‌شود-، گام در وضع مدنی و برپایی حکومت انتخابی بگذارند. لویاتان در طول جنگ داخلی انگلستان (1651-1642) نوشته شده و جنگ و ناامنی در خلق نظریۀ هابز تاثیرگذار بوده است. ازاین‌رو، فرمانروا در نظریۀ سیاسی او، اختیارات فراوان دارد و می‌توان او را حاکم مطلق نامید.
براساس آنچه گفته‌آمد، نظریه نه پروژه‌ای سفارشی است، نه تآلیف و گردآوری نوشته‌های دیگران است، نه سرهم‌بندی انگاره‌های ذهنیِ وهم‌آلود است، و نه سرقت ادبی و نشر آن با هدف گرفتن «ترفیع» و «ارتقاء» در دیوانسالاری دانشگاهی. نظریه در بستری آزاد، خردمندانه و در فرایندی دیالکتیکی آفریده می‌شود. فیلسوف با نظریه‌پردازی، به سروسامان‌گرفتن وضع زندگی شهروندان کشورش، به بهبود زیست‌بوم شهروندان جهان، به‌ویژه به آزادی، عدالت، صلح و توسعۀ مردمان در جای‌جای سیارۀ زمین می‌اندیشد. در کار دشوار و طاقت‌سوز خلق نظریه از سوی فیلسوفان جهان، انگیزه‌های فایده‌گرایانه مانند رسیدن به شهرت، جاه و مقام و ثروت جایی ندارد. کارنامۀ اکثر فیلسوفان بزرگ از وارستگی، عزت نفس، اخلاق‌مداری، بلندنظری و سخت‌کوشی آنان حکایت می‌کند.
فیلسوفان نظریه‌پرداز، از دیرباز اندک‌شمار بوده اند. به عنوان نمونه، در طول یک سده تعداد «نظریه‌ها» به معنی واقعی کلمه در موضوع‌های علوم انسانی، به ندرت از شمار انگشتان دو دست تجاوز کرده اند. ذکر نام چند فیلسوف نام‌آور به عنوان مصداق، موضوع را روشن‌تر می‌کند. نخست، در ایران دورۀ اسلامی، که از ابونصر فارابی (339-259)، شهاب‌الدین یحیی سهروردی (587-549)، بوعلی‌‌سینا (428-370) و صدرالدین شیرازی (1045-979) می‌توان نام برد. نظریه‌های این فیلسوفان به ترتیب به این نام‌ها شناخته شده اند: نوافلاطونی (فارابی)، ؛ حکمت اشراق/ حکمت خسروانی (سهروردی)؛ حکمت سینوی (بوعلی سینا) و حکمت متعالیه (صدرالدین شیرازی). دوم، دوران روشنگری(Enlightenmemt) اروپا که از میانه‌های‌ سدۀ هفدهم تا پایان سدۀ هجدهم را دربرمی‌گیرد. می‌توان نام شماری از برجسته‌ترین فیلسوفان این دوره را ذکر کرد؛ مانند توماس هابز، جان لاک، باروخ اسپینوزا، ایمانوئل کانت، شارل دو مونتسکیو، ژان ژاک روسو و دیوید هیوم.
در ایران، با «حکمت‌متعالیۀ» صدرالدین شیرازی در دورۀ صفویه، نظریه‌پردازی فیلسوفانه به پایان رسید. پس از وی، آنچه در نوشته‌های فلسفی می‌توان یافت، شامل گردآوری، تصحیح، طبع، شرح و تحشیۀ پاره‌ای از رساله‌های فلسفی است و در بهترین حالت، نقد آن‌ها، به نثر و نظم. دربارۀ دلایل و علت‌های این رکود و سترونیِ خسارت‌بار، شماری از اهل نظر به جست‌وجو و کنکاش پرداخته اند.
کژراهه ای که در دهه‌های اخیر کسان و نهادهایی در ایران به آن گام نهاده اند و بسترآن، اغراض و آمال سیاسی است، تلاش بی‌حاصل در فیلسوف‌‌بازی و فلسفه‌سازی است. گمان کرده اند که با پروپاگاندا از طریق رسانه‌ها، اشخاصی را که در بهترین حالت مدرسِ متوسط برخی متون درسی فلسفی مانند تاریخ فلسفۀ کاپلستون بوده اند، به عنوان فیلسوف و نظریه‌پرداز می‌توان جا انداخت. ممکن است افرادی در معنی نخستِ فیلسوف، یعنی دوستدار حکمت، به‌عنوان مدرس، پژوهشگر، مترجم و دانشجو طبقه‌بندی شوند، اما در معنی دوم، یعنی صاحبِ نظریه و دستگاه فلسفی، جایی برای ورود آنان وجود نداشته باشد. نظریۀ فلسفی که صاحب آن‌را در کنار فیلسوفان نظریه‌پرداز قرار می‌دهد، چونان مُشک است و می‌دانیم که: « مشک آن‌است که خود ببوید، نه آ‌ن‌که عّطار بگوید.»
اگر با ترک عادتِ ساخت‌وساز فیلسوف‌نماها و فلسفه‌بافی‌ها، از نواختن طبل‌های توخالی دست برداریم، فروتنی پیشه کنیم، حد خود را بشناسیم، «به‌قدر وسع بکوشیم»، نان از عمل خویش خوریم و منت ارباب قدرت نکشیم، می‌توانیم به مرزهای خردمندی، اخلاق، دانش و نو‌اندیشی نزدیک شویم.


کانال تلگرام سید علی محمودی:
@Drmahmoudi7
وب‌سایت سید علی محمودی:
www.drmahmoudi.com

331t تیر 1402

رو÷

 

    

 

 

 

 

 

   
بالای صفحهصفحه نخست